درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان زندگی با شعر زیباست پت…پت…،چراغ از نفس افتاد ؛ تا پدر آمد سراغ خلوت مادر سكانس بعد نه ماه بعد غنچه ي سرخي شدي ولي مادر شبيه يك گل پرپر سكانس بعد گنجشك پر،كبوتر…و در كل پرنده پر مادر پريده بود و پدر پر سكانس بعد لالالالا كي ميشه حجله ت م ببندم!؟لالالالا… يك خانه داشتند ته كوچه ي زمين دور از تمام مردم دلسرد بي خيال در فصل بي بخار زمستان قشنگ بود بر شيشه ها بخار سماور! سكانس بعد آقاي ناظمي كه سراپا شكايت است: گمشو لجن ، برو دم دفتر ! سكانس بعد يك فاتحه بخوان و به يك ‹ ارث ! › فكر كن ! - به جا نماز بي بي كوثر! همين سكانس در متن كارگردان سگ خلق و بد دهن از پشت دوربين به همه پارس مي كند و كات مي دهد به تو كه : اين چه طرزش است ؟ با اين پلان مسخره تف بر سكانس بعد بازار ريشه ريشه تو را جذب مي كند تو شاخه شاخه در لجن روز مرگي تو برگ برگ زرد تر از روزهاي قبل در دست بادهاي شناور / سكانس بعد « بده آقا ! » كه ناگهان ؛ موهاش توي باد دل ت را به باد داد آن دختر تكيده ي لاغر سكانس بعد با ياد چشم هاي خمارش تو بودي و بعد از دو بطر ، بطري ديگر سكانس بعد چاقو به دست مي رسي و قاط مي زني : « هي ! با تو ام ، كثافت عنتر ! شروع حرفه ي جرمي بزرگ تر يك طرح كاد واقعي از مجرمان پير استاد كار مي شوي و مي زني جلو با چند سال سابقه كم تر! سكانس بعد « ممنون ! ولي…شما !؟ » « من شاعرم ، همانكه تو را خلق كرده است اما ببخش، خالق خوبي نبوده ام من قول مي دهم كه تو در هر سكانس بعد هر جور خواستي بروي زندگي كني يك كار و بار عالي با يك زن قشنگ … » او قرص هاي كوچك آرامبخش را با چاي تلخ بسته به بسته به حلق ريخت تا خواستم به متن بيايم كمك كنم پشت سكانس هاي فراموش Fade شد.
محمد علی پور شیخ علی نظرات شما عزیزان: جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: 5:17 :: نويسنده : یاسر فلاح احمدی
|